نویسنده: راس پل
ترجمه: محمد جواد سلطانی، محمد کمال گوکی
ناشر: عقل سرخ
استدلال این کتاب این است که جهان مدرن در عین اینکه به وجود آورنده مفاهیم معینی از اخلاق است، زمینههای به کارگیری آنها را به طور جدّ نابود میکند. مدرنیته هم به اخلاق نیازمند است و هم آن را غیرممکن میکند. مفهوم اخلاق، جدای از یک معنای غیراختصاصی و بسیار انتزاعی، یک مفهوم عام و کلی، نیست. هر جامعهای شکلی از اخلاق خود را بنا میکند. بنابراین بحث ما این نیست که جهان مدرن، زمینه را برای باور به ارزشها و اصولِ اخلاقیِ عمومیِ معین، نابود میکند، بلکه بحث این است که جهان مدرن هیچ دلیل خوبی برای باور به اصول و ارزشهای خودش نیز مطرح نمیکند. مدرنیته به عنوان یک مفهوم مسلط درباره آنچه که دلیل برای عمل است، احضار میدارد که دستورات اخلاقی بهرۀ کمی برای هواخواهانی که دنبالش هستند، دارد. «مدرنیته» مفهومی از دانش یا معرفت را ساخته که امکان معرفت اخلاقی را تضعیف میکند؛ اخلاق [درواقع] نه یک موضوع درباب باور عقلانی، بلکه نگرشی ذهنی تلقی میشود. اخلاق، در جهانی که ضد ایمان و دارای عقاید ضد و نقیض است، تنها میتواند به عنوانِ موضوعِ ایمان شخصی و عقیده متعصبانه احیا شود. در هیچ صورتی، اخلاق نمیتواند اقتداری را که برای ایفای نقشش در زندگی اجتماعی و فردی نیاز دارد، حفظ کند.