بر اساس اعتقاد مشهور اسلامی دستورات شریعت همه مبتنی بر مصالحاند، از جمله فرمان به عدالت حتی در مورد دشمن. در قرآن میخوانیم وَلایَجرمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ عَلی أَن لاتَعدِلوا اِعدِلوا هُو أَقربُ لِلتّقوی (مبادا دشمنی با گروهی شما را بر آن دارد که عدالت ورزی نکنید، عدالت بورزید که آن به تقوا نزدیکتر است، مائده:8).مصلحت عدالت ورزی این است که وقتی خشم سبب خروج از جاده عدالت شود چراغ خرد خاموش میشود و در نتیجه فرد و جامعۀ خشمگین توانایی تشخیص علت مشکلاتش را از دست میدهد و به طور طبیعی از حل آنها عاجز میماند و چرخههای بحران و واکنش نابخردانه و باز بحران ادامه مییابد. بیتردید نظام بینالملل سیاسی بر منافع و زور استوار است و نه اخلاق. بیتردید دوران استعمار نماد برجسته ستم قویترها بر ضعیفترها بوده است. بیتردید قدرت فساد میآورد، پس باید مهار شود. بیتردید ترکیب شدن توان فنّاورانه با اومانیزم روشنگری موجب فجایع بیسابقه در همین قرن ما شد؛ از جمله، دو جنگ جهانی با ملیونها کشته بیگناه و پس از آن ادامه همان انگیزهها در ترتیبات پس از جنگ برای جبهۀ مغلوب از جمله ایجاد اسرائیل. بیتردید در جوامع صنعتی هنوز مظاهر ستم در حد فاجعه بار دیده میشود و در جاهایی رو به رشد است. اینها همه واقعیات تلخ است.
اما در همۀ جوامع و از جمله در غرب چیزهای دیگری هم وجود دارد. نادیده گرفتن آنها واکنشی روانشناختی و نه خردمندانه به اسباب ناخرسندی ماست. این واکنش سبب میشود ما نتوانیم ریشههای مشکل و راههای حل آن را بیابیم و به همان چرخۀ معیوب گرفتار شویم. نه ایران و نه امریکا و نه انگلیس و نه فرانسه و نه هیچ جای دیگر یک کل منسجم نیستند که بتوان یک حکم بر تمامیت آنها راند. نهادهای بینالمللی هم همین طوراند. عدالت ورزی اقتضا میکند گناه یک بخش را به پای بخش دیگر ننویسیم. اگر سیاست خارجی دولتهای صنعتی قدرتبنیاد و منافعمحور است که هست و در نتیجه در کشورهای ضعیفتر ظالمانهتر، نباید این سبب شود ما نهادهای دیگر آن دولتها را هم محکوم به ستمگری کنیم. قوۀ قضائیه در آن کشورها لزوما رفتار ظالمانه ندارند به این دلیل که سیاست خارجی آنها ظالمانه است. البته هر جا رفتاری ظالمانه از آنها یافتیم بدان اعتراض میکنیم اما به طور پیشینی و بدون شواهد مشخص نباید آنها را متهم کنیم. مگر همین دادگاههای انگلیس نبودند که سفیر سابق ما در اردن را از اتهام تروریسم تبرئه کردند؟ مگر همین دادگاه بینالمللی نبود که علیه ترامپ و به نفع ایران رأی داد؟ و پیشتر هم علیه انگلیس و به نفع ایران رأی داد؟ و شگفتا که در آن ماجرا قاضی تبعۀ انگلیس عضو هیات ژوری به نفع ایران و قاضی هندی به نفع انگلیس رأی داد! وقتی همه غرب را یکپارچه میبینیم یا همۀ نظام بینالملل را یکپارچه، خود را از فرصتهای بهره برداری از آنها به نفع عدالت در بارۀ خودمان و دیگران محروم میکنیم. وانگهی، جنایت و نقض حقوق بشر و ستمهای بزرگ مگر منحصر به دولتهای غربی است؟ یا منحصر به دولتهای صنعتی؟ یا فقط منحصر به دولتها؟ اتحاد جماهیر شوروی سابق در قلمرو اقمار خودش کم جنایت کرد؟ سری به سمرقند و بخارا بزنید و پای سخن پیرمردها بنشینید یا تحقیقات مورخان دوره معاصر را ملاحظه بفرمایید تا جنایات بینظیر آنها در حق اقوام گوناگون را ببینید. در جنگهای بین دولتهای کوچک بخصوص از قرن نوزدهم که ابزارهای مدرن در دست روس بوده، کم جنایت رخ داده است؟ در آفریقا، قبایل متخاصم در همین قرن بیستم کم نسل کشی و جنایت سازمان یافته و جرمهای شنیع علیه یکدیگر مرتکب شدهاند؟
مسألۀ اصلی فلسفه سیاسی این است که چه میتوان کرد که این قدرت که شرّ ضروری است پا را از گلیمش در همه سطوح ملی، بینالمللی و جهانی بیرون نگذارد. نظریه عدالت جهانی Global Justice میگوید عدالت کامل برقرار شدنی نیست مگر این که همه گیر شود و این به وجود یک نهاد هنجارساز جهانی نیاز دارد. ما نباید با ایجاد دو قطبیهای شرّ و خیر و شیطان و فرشته در مناسبات انسانی، اصل مسأله را گم کنیم یا صورت آن را تحریف کنیم. مسأله متمدن بودن یا نبودن نیست، مسأله مهارشدگی یا نشدگی قدرت است. انسان غربی و شرقی و سفید و سیاه و …. ذاتی ندارد که بد باشد یا خوب باشد. مناسبات اجتماعی آدمها را به بدی و خوبی سوق میدهد. قدرت مهارنشده میل به استعمار و استکبار و استضعاف و ظلم و چپاول دارد، چه مدرن باشد چه پیشا مدرن. برای مهار قدرت، در همه سطوح، فراوان اندیشه شده و پیشنهاد ارائه شده از افلاطون تا هابرماس و تاملات ادامه دارد. اگر دغدغه عدالت و امنیت و حیات فاضله برای خودمان یا بشریت داریم، باید به اصول روششناختی فهم و پژوهش وفادار باشیم و اولین آن سد دخالت عواطف مثبت و منفی در فهم (یعنی تعصب) و دومین آن، پرهیز از باور بیدلیل و قبول ادعای بیدلیل است. پس یادآریم: وَلایَجرمَنَّکُم شَنَئانُ قَومٍ عَلی أَن لاتَعدِلوا