تصوری که اروپای مسیحی از اسلام داشت تا اوائل قرن بیستم تصور یا ایماژی بود منفی. از نظر محققان اروپایی که درباره اسلام و تاریخ و عقاید آن تحقیق می کردند اسلام دینی بود خشن که از ۱۴۰۰ سال پیش به نیروی شمشیر و با زور و آدم کشی بر بخشی از جهان حکومت و سلطه پیدا کرده بود . تا اینکه از اوائل قرن بیستم ، به خصوص بعد از جنگ جهانی اول و سرخوردگی ناشی از آن، نگاه محققان و اسلام شناسان اروپایی و آمریکایی نسبت به اسلام تغییر کرد و محققان عموماً تمایل پیدا کردند که از روی مدارا برجهات مثبت و انسان دوستانه دین اسلام، به خصوص به تصوف و عرفان و اندکی هم فلسفه اشراق و ملاصدرا تاکید نمایند و تصور یاایماژ مثبتی از اسلام ارائه کنند. در جهان اسلام هم مبلغان دینی و مذهبی، از شمال آفریقا گرفته تا ایران و هند و پاکستان، که از این تغییر نگاه در میان محققان غربی ذوق زده شده بودند کوشیدند تا با نگاهی مدافعه گرانه( apologetic) و انسان دوستانه اسلام را به نسل جوان معرفی کنند ، نگاهی که اسلام را دین رحمانی و آسمانی در نظر میگرفت. همین نگاه مثبت از اسلام بود که در کشور ما درآثار علمای حوزوی مانند علامه محمدحسین طباطبایی، و مرتضی مطهری و دانشگاهیانی همچون علی شریعتی و دکتر سید حسین نصر ابتدا به عنوان پادزهر مارکسیسم لنینیسم و سپس به عنوان سنت گرایی (برای مقابله با فرهنگ جدید غربی) و عرفان طلبی جلوه گر شد.
بعد از انقلاب ۵۷ نیز اسلامشناسی نزد محققان ایرانی در ابتدا با همان نیرویی که قبل از سال ۵۷ داشت، البته با هیجانات و شور و حالی کمتر, ادامه پیدا کرد و به تدریج با آشکار شدن ضعف های اسلام فقاهتی در اداره کشور و فساد های سیاسی و اقتصادی که روز به روز گسترده تر میشد، و از همه دلخراشتر نقض حقوق بشر ، انگیزه های مدافعان اسلام برای دفاع از دین و مذهب رسمی رو به ضعف نهاد. در حالی که تا قبل از سال ۵۷ مدافعان اسلام با دشمنان بیگانه، یعنی مارکسیسم لنینیسم برای عده ای، و تمدن جدید غربی برای عده ای دیگر، مبارزه میکردند، بعد از انقلاب که فساد وضعفهای اسلام فقاهتی و سیاسی آشکار شد با دشمنان خودی به مبارزه و ستیزه جویی پرداختند. در واقع آنها هم میبایست از اسلام دفاع میکردند و آن را ایدئولوژی مطلوب معرفی کردند وهم با فساد ها وضعفها و بیرحمی های آن در قرن بیستم مبارزه میکردند. از نظر این روشنفکران متدین و مصلح ، اسلام به ذات خود عیبی نداشت بلکه عیبها همه مربوط به فقه عقب افتاده و فقیهان قرون وسطایی بود. از اینجا بود که این مصلحان و روشنفکران به جای اسلام فقاهتی و شریعتمدار و خواندن کتابهایی مانندنهج البلاغه به کتابهای عرفانی و صوفیانه روی آوردند و بهترین کتابی هم که انتخاب کردند مثنوی مولوی بود که از برکت انتخاب ابیات انسان دوستانه و ترجمه زیبای آنها به انگلیسی شهرت جهانی یافته بود. در دو- سه دهه گذشته روشنفکران فقه ستیز مثنوی جلال الدین رومی را به عنوان کتابی درسی و اخلاقی انتخاب کرده و فعالیتهای اخلاقی- سیاسی خود را در جهت ترویج آموزه های این کتاب و همچنین آثار دیگر رومی متمرکز کرده اند. کلاسهای مثنوی خوانی دایر کرده اند و کنفرانسها و همایشهای پی در پی برای رومی شناسی راه انداخته اند، بدون توجه کافی به این که آثار جلال الدین رومی و به طور کلی آثار صوفیانه دیگر، در عین حال که جنبه عرفانی و انسان دوستانه دارد خالی از آموزه های غیر اخلاقی قرون وسطایی نیست.یکی از این آموزههای غیر اخلاقی در مثنوی نگاه زن ستیزانه مولانا ست. اگر صوفیان را از حیث نگاهی که به زن داشته اند به دودسته تقسیم کنیم، یک دسته کسانی بودند که به زن احترام میگذاشتند و دسته دیگر کسانی که زن را تحقیر میکردند و آنها را از لحاظ وجودی پایین تر از مرد میدانستند. مولانا و استادش شمس تبریزی را باید جزو دسته دوم قرار داد.( ابوعبدالرحمان سلمی و فریدالدین عطار و جامی راجزو دسته اول). داستان کنیزی که مولانا در مثنوی با بی رحمی به زیر خر میبرد و رحم و شکم او را با آلت خر می درد،نمونه ایست بارز از نگاه تحقیر آمیز و خشونت باری که ملای رومی نسبت به زن دارد. نمونه خشونت عریان و وحشی گری اسلامی در آثار ملای رومی هم داستان عمر خطاب در فیه مافیه است که سر پدر خود را به خاطر مسلمان نشدن میبرد و داعش وار به دست گیرد و در بازار میگرداند.
بدآموزی های اخلاقی در کتاب های صوفیه فقط در مثنوی مولوی نیست. در پارهای از کتابهای دیگر صوفیان نیز تعالیم غیر اخلاقی و خشونت آمیز که در گذشته برای عموم مسلمانان جایز و مشروع تلقی میشده است دیده میشود. در کتاب هایی چون رساله قُشَیریه و احیای علوم دین و نیز گلستان سعدی خُدعه در جنگ یا دروغ مصلحت آمیز و خشونت ورزیدن نسبت به زنان و نامسلمانان مشروع انگاشته شده است . ناجوانمردانهترین و زشتترین داستان در کتاب معروف صوفیه رساله قشیریه آمده است که بنا بر آن صوفیی دوست قدیمی خود را که به مسیحیت گرویده بود فریب میدهد و از پشت به وی خنجر میزند و او را می کشد . در بسیاری از کتابها دروغ گفتن به زنان جایز دانسته شده است .
این نوع معیار دوگانه، یکی برای مرد و دیگری برای زن، یا یکی برای مسلمان و دیگری برای یهودی و مسیحی و زردشتی ، ناشی از نگاهی است قرون وسطایی که با معیار های جامعه جدید و حقوق بشر ناسازگار است و باید به عنوان نگاه غیراخلاقی محکوم شود ولو این که بزرگانی چون ملای رومی و غزالی و سعدی آنها را در کتابهای خود مطرح کرده باشند. شادروان عبدالحسین زرین کوب زمانی کتابی نوشت تا نشان دهد که از کتاب های صوفیه میتوان اخلاق و انسانیت را آموخت. من نمیخواهم این حکم را رد کنم ولی باید بگویم که در کتابهای صوفیه هم بد آموزیهایی هست که باید کنار گذاشته شود. چه بسا محققان غربی ای که با روحیه ای آشتی جویانه و یا از روی همدلی به تصوف اسلامی نگاه میکردهاند و چشم خود را به این داستانها و احکام غیراخلاقی که در برخی از آثار صوفیانه از جمله مثنوی معنوی وجود دارد بسته باشند، ولی ما که میخواهیم برای اصلاح عقاید دینی و اخلاقی جامعه خود به سراغ این قبیل کتابها برویم حتما باید با دیدهای انتقادی به مطالب انها بنگریم و به جوانان خود بیاموزیم که خدعه و نیرنگ ولو در جنگ ناجوانمردی است و اصلا جنگیدن با دیگران (و نه دفاع) خلاف حقوق بشر است و دروغگویی عملی اهریمنی است و لو این که به نفع و مصلحت شخص باشد، و آدم کشی جنایت است و آزار دیگران، به هر دین و آیینی که باشند، بر خلاف انسانیت است.
دکتر نصرالله پورجوادی