موضوع و محتوای این سخنرانی مدارا و مروت است و در آن دکتر عبدالکریم سروش به مسئلۀ اخلاق جهانی به خوبی پرداخته است. مدت زمان این سخنرانی از سخنرانیهای موجود در سایت اخلاق جهانی بیشترشده ولی سزاوار شنیدن است. در ابتدا او مدارا را اصل اصیل انسانی و اخلاقی مورد موافقت ادیان میداند و معتقد است امروزه به آن سخت محتاجیم. به نظر او صاحبان قدرت در غرب وقتی پای قدرت به میان میآید چهرۀ همه چیز را عوض میکنند و همه اصول اخلاقی را زیر پا میگذارند. نظام سلطه در جهان ما که بهترین نمادش اسرائیل است نشان داد مقید به هیچ قیدی و متخلق به هیچ اخلاقی و پایبند به هیچ اصلی نیست؛ مدارا که در صدر اصول اخلاقی و نوعی تفضل است به جای خود، حتی به خود حقوق و تکالیف هم توجه نمیکند بلکه به شدت آنها را مغلوب و منکوب میکند.
از این رو، اخلاقیات و اخلاقیون باید به میدان آیند و به قدرتمندان بگویند که خویشتنداری کنید. سروش معنای مدارا را چنین بیان میکند. مدارا/مداراة یک کلمه عربی است و ریشهاش درایت به معنای دانستن و درک همدیگر است و بهترین ترجمه مدارا رواداری و تحمل و امثال اینها نیست. گفتنی است ترجمه Tolerance به بردباری و تحمل درست است اما مدارا صفت اخلاقی بالاتری است. مدارا از باب مفاعله و دوسویه است؛ یعنی دو طرف همدیگر را بدانند و بشناسند نه این که من شما را تحمل کنم و بار سنگینی بر دوش من باشید. معنای مدارا این است که من پایم را در کفش شما بگذارم و شما در کفش من و من به جای شما بنشینم و شما به جای من تا یکدیگر را درک کنیم. در اثر درک یکدیگر است که رفتار ما با هم عوض میشود. مفهوم رواداری در جهان جدید به همین معنا نزدیک است نه به معنای تحمل و باربردن و بردباری.
حقیقت این است که ما باید به دنبال یک اخلاق جهانی باشیم یعنی یک اخلاق فراملی، فراقومی و فرادینی. ادیان اخلاقیات خودشان را دارند؛ اقوام مختلف فرهنگها و آداب خودشان را دارند و لزوماً همه آنها بد نیستند و لزوماً همه آنها هم خوب نیستند. البته هویتهای قومی و دینی معمولاً خطکشی میکنند و در آن شکی نیست. ما ایرانی هستیم، دیگران غیرایرانی، ما مسلمان هستیم و دیگران غیرمسلمان. این خطکشیها و تفاوتها در همۀ دنیا وجود دارد. شما اگر در هلند بخواهید زندگی کنید و هلندی باشید و از حقوق و مزایای شهروندی برخوردار شوید راه بلندی را باید بپیمایید. در غیر این صورت با دیگران مساوی نیستید نه اینکه در انسانیت مساوی نیستید اما در حقوق مساوی نیستید. این که ما کی یک سیاست جهانی یا اخلاق جهانی پیدا میکنیم؟ نمیدانم؛ تا امروز که پیدا نکردیم.
دکتر سروش برای بیان سه اصل مسلم در اخلاق جهانی به نظریه عدالت جان رالز، فیلسوف سیاسی و اخلاق معاصر آمریکایی، اشاره کرده است. به اعتقاد سروش، رالز در نظریهاش پردهای را فرض کرد و نامش را گذاشت «پردۀ بیخبری»؛ یعنی فرض کرد که آدمیان قبل از اینکه به دنیا بیایند پشت پردهای قرار دارند. آنگاه هاتفی یا مَلَکی پیش آنها میآید و میپرسد:«فردا که وارد عالم انسانی واقعی شدید مایلید چه روابط سیاسی و اقتصادی در آن جامعه برقرار باشد؟». نکتۀ مهم در این فرض این است که هیچ کس نمیداند فردا در کدام موقعیت قرار خواهد گرفت؛ نمیداند مرد خواهد بود یا زن، برده یا آزاد، فقیر یا غنی، ایرانی یا غیرایرانی، مسلمان یا غیرمسلمان. فقط میداند که او را به جهان دیگری خواهند برد. امتیاز این فرض این است که در پاسخگوئی تا حدود خیلی زیادی تعصبات فرو میریزد و در این حال باید قوانینی نوشت که فردا ما با هم چگونه رفتار کنیم و چه روابطی بین ما برقرار باشد. طبیعی است که این قوانین باید فراتر از مرزبندیها باشد تا با آن وارد این جهان شویم. رالز با این فرض به دو اصل سیاسی رسید:
اصل اول، اصل آزادی، برابری یا عدم تبعیض بود. آنها که پشت پرده بیخبری قرار گرفته بودند و نمیدانستند که فردا در کجا قرار میگیرند مایل بودند با هم مساوی باشند و تساوی در آزادی داشته باشند و هیچکسی محدودتر در آزادی نباشد و هیچ کسی مورد تبعیض قرار نگیرد. آن عدالتی که رالز از آن سخن میگوید همان نبودِ تبعیض است؛ یعنی من اگر فردا زن باشم، ایرانی باشم، سیاه باشم، معتقد به فلان دین باشم و صفات دیگر نمیخواهم مورد تبعیض قرار بگیرم.
اصل دوم، ما میدانیم که ناچار آدمیان با هم متفاوت هستند و همه از هوش یکسان، خانواده یکسان و دیگر صفات یکسان بهرهمند نیستند و میدانیم که فردا در شرایط متفاوت زاده میشویم و از پس پرده بیرون میآییم. به دلیل و مناسبت این تفاوتها ما هر قانونی که میگذاریم و هر رفتاری که انجام میدهیم باید به نفع اضعف مأمومین باشد یعنی چنان باشد که آن ضعیفترین بیشترین بهره را از قوانین ما ببرد.
سروش با توجه به این دو اصل رالز سه اصل برای اخلاق جهانی پیشنهاد کرده است:
اصل اول، آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند.
اصل دوم، رواداری یا مدارا است. یعنی من شما را بشناسم و شما هم مرا بشناسید و هیچکدام به خاطر خصوصیاتی که داریم مورد سوءرفتار قرار نگیریم، تحقیر و تخفیف نشویم و موقعیت انسانی ما محفوظ نگه داشته شود و برآن مبنا با یکدیگر رفتار کنیم.
اصل سوم، شرم است امری که عمدتاً هم از سوی علمای اخلاق و هم علمای سیاست مورد غفلت قرار گرفته است. ما شرم را معمولاً با خجالت کشیدن یکی میدانیم و آن را مذموم میپنداریم. آدمی با خجالت در جامعه کارش پیش نمیرود و باید جسارت داشته باشد. معنای شرم مورد نظر سروش این نیست و معادلی هم در زبانهای فرنگی ندارد. کلمه Shame معادل آن نیست. این کلمه بار منفی دارد اما شرم در نگاه سروش کنار ادب قرار میگیرد و معنایی معادل وِجدان دارد. وجدان داور درونی ماست و آدم با وجدان تقریباً معادل آدم با شرم است. شرم فراتر از ترس است. شرم یک مقوله فوقالعاده شریف انسانی است. شرم یعنی انسان از انجام کاری که میداند بد است، حیا کند و انجامش ندهد. نه کاری را برای آنکه مورد عتاب قرار نگیرد انجام ندهد و وقتی دیگران متوجه نباشند در خلوت خود آن کار را بکند. آدم بیشرم آدم بیاخلاق است و پروا ندارد که هر کاری بکند. میان آدمیان بیشرم زیستن دشوارترین نوع زندگی است. بنیانیترین صفتی که انسان باید داشته باشد شرم است که روی این بقیه اخلاقیات بنا میشود.
جامعه جهانی فعلی را ببینید. اگر جهانخواران اندکی شرم داشتند حقیقتاً جهان بهتری بود. اگر آنچه بر خود نمیپسندند بر دیگران هم نمیپسندیدند، اگر اهل رواداری و مداراة بودند و همه را آنطور که هستند میخواستند و میشناختند و فروتر از خود نمیدانستند، یک جهان اخلاقی خوبی بود. در پرتو این اخلاق جهانی رواداری در میان اقوام و ادیان و ملیتها شکل میگرفت و کسی شمشیر در برابر دیگری نمیکشید و عدالت به معنای دقیقش جاری میشد.
نکتۀ آخر و بسیار مهم سروش در این سخنرانی این است که برای رسیدن به اخلاق و به خصوص اخلاق جهانی باید همگان وقت و انرژی صرف کنند، تمرین کنند و بدانند که اخلاق خود به خود ایجاد نمیشود. مثال او زبان آموزی است. اخلاقی شدن مانند آموختن زبان دوم و سوم است. باید لغاتش، ساختارش، ضرب المثلهایش و مهمتر از همه فرهنگ پشت آن زبان را یاد گرفت. اینها همه یک شبه و بدون تمرین حاصل نمیشود. اخلاقی زیستن کار آسانی نیست و باید برای آن به اندازۀ آموختن همۀ جوانب یک زبان تلاش کرد. دو راه برای رسیدن به این هدف هست: راه اول این است که ما با افراد اخلاقی زندگی کنیم و از معاشر ناجنس دوری کنیم. دوم نشاندن یک فضیلت در جان است. اخلاق نیک و فضیلتها همدیگر را صدا میکنند. بذر شر یا بذر خیر اگر در جان کسی نشست همه وجود آدمی را فرا میگیرد. مثلا از فضیلت دوری از دروغ گفتن اگر شروع کنیم فضائل دیگر به تبع آن در جان آدمی ریشه میکنند.



